وقتي كودك از بستگان خود جدا ميشود و به سن بلوغ ميرسد، سؤالهاي هويتي در ذهن او شكل ميگيرد كه نميتواند به راحتي در مراكز شبانهروزي به پاسخ آن دست يابد.
بر اساس آمار 6ماهه نخست امسال انجمن حمايت از حقوق كودكان، 44 درصد از كودكاني كه مشاوره شدهاند مورد تنبيه بدني قرار گرفتهاند. اين در حالي است كه مشكلات خانوادگي با فراواني 33درصد، بيشترين دليل براي تماس با اين انجمن را به خود اختصاص داده است.
همچنين بيشترين مشاوره در گروه سني 4 تا 7سال با فراواني 40 درصد انجام شده است. در اين ميان گروه سني 3 سال با فراواني 30 درصد، گروه سني 8 تا 11 سال با فراواني 18 درصد و 12 تا 15 سال با فراواني 8درصد لايههاي ديگر مشاوره را به خود اختصاص دادهاند.
علاوه بر آمار فوق مجموعهاي از كودكان بدسرپرست و بيسرپرست كه تعداد آنها كم نيست، وجود دارند كه ناخواسته در مسير آسيبهاي مختلف و شرايط سخت زندگي قرار دارند و دور از خانواده لحظات دشواري را سپري ميكنند. اين كه به چه ميزان قانون و قوانين مصوب موجود توانسته و ميتواند چتر حمايتي خود را در پهنه زندگي آنها بگستراند، سؤالي است كه نياز به كارشناسي دقيق دارد.
دكتر رضا رزاقي، روانشناس و رئيس گروه مراقبت از كودكان و نوجوانان تحت سرپرستي سازمان بهزيستي در اين باره ميگويد: متأسفانه حمايتهاي اجتماعي كه كودكان بدسرپرست و بيسرپرست بايد از جامعه دريافت كنند، به دليل قالبي و كليشهاي بودن شفاف نيست.
وي ميافزايد: از طرفي، وقتي كودكي مورد آزار و اذيت قرار ميگيرد، از خانواده جدا شده و با رأي دادگاه صالحه در مراكز شبانه روزي مورد حمايت قرار ميگيرد. اين در حالي است كه جدا كردن كودك از خانواده نيز نوعي بازتوليد كودكآزاري است.
به گفته وي، ايجاد يك حاشيه امن براي كودك در مدت زمان كوتاه مانعي ندارد اما اگر استمرار داشته باشد، كودكآزاري محسوب ميشود چرا كه اين ساختار، ساختاري فرسوده است كه ميتواند آسيبزا بوده و زمينه بيثباتي را در مراقبت كودك به وجود آورد. حمایتهای کلیشهای رزاقي معتقد است كه حمايتهاي امروزي بسيار كليشهاي است كه دوام آن بويژه در مراكز شبانهروزي ميتواند بازتوليد كودكآزاري باشد.
وقتي كودك از بستگان خود جدا ميشود و به سن بلوغ ميرسد، سؤالهاي هويتي در ذهن او شكل ميگيرد كه نميتواند به راحتي در مراكز شبانهروزي به پاسخ آن دست يابد. وي تصريح ميكند: به نظر ميرسد رويكردهاي حمايتي بايد بر پايه و محوريت خانواده باشد يعني اقدامات و حمايتها ميتواند به واسطه فرزندخواندگي يا مراقبتهاي شبه خانواده و غيره باشد.
رئيس گروه مراقبت از كودكان و نوجوانان تحت پوشش به پديده پدرسالاري كه در فرهنگ جامعه وجود داشته و دارد، اشاره ميكند و ادامه ميدهد: امروزه تغييري كه در اين مقوله اتفاق افتاده است، يك تغيير اجتماعي است. تغييري است كه مناسبات اقتصادي در آن نقش دارد. هزينههاي زياد به خانوادهها تحميل ميشود كه موجب شده خانواده گسترده به يك خانواده بسته تبديل شود.
علاوه بر آن، تغييرات اجتماعي نيز بسيار مهم و اثرگذار است كه نه تنها ساختار خانوادهها را تغيير ميدهد، بلكه ثبات فردي و بين خانواده را هم تحت تأثير قرار ميدهد.
وي همچنين يادآور ميشود: علاوه بر عوامل فوق مناسبات اقتصادي و عوامل روانشناختي نيز از عوامل مهم در اين زمينه است. اين كه پدر چه شخصيتي دارد و چگونه با استرس و ناملايمات زندگي برخورد كرده و چقدر مسئوليتپذير است، همه اينها فاكتورهايي هستند كه در داشتن خانواده محكم و بادوام ميتواند نقش داشته باشد.
به گفته رزاقي، وقتي خانواده در حاشيه شهر زندگي ميكند و فقر را تجربه ميكند، همه اين عوامل آسيبپذيري خانوادهها را افزايش داده و موجب تغيير ساختار خانواده ميشود. وي درباره قوانين حمايتي از كودكان بدسرپرست و بيسرپرست ميگويد: قوانيني مثل منع خريد و فروش كودكان، برخورد با كودكآزاري و غيره وجود دارد كه در راستاي حمايت از كودكان بدسرپرست و بيسرپرست اجرا ميشود. گرچه اين قوانين ميتوانند مسير تكاملي را طي كرده و پختهتر شوند.
وجود خلأهاي قانونی وي ميافزايد: به نظر ميرسد خلأهاي قانوني درباره حمايت از كودكان وجود دارد. اين در حالي است كه بسترهاي لازم براي اصلاح اين قوانين از سوي كارشناسان فراهم است. در حال حاضر قوانين حمايت از كودكان نسبت به گذشته بهروزتر و پاسخگو است و ميتواند به نيازهاي كودكان بيسرپرست جواب دهد. از طرفي، فضا براي مصوب كردن قوانين جديد وجود دارد.
اين روانشناس در زمينه تنبيه كودكان ميگويد: تنبيه را ميتوان براي كودكان اعمال كرد اما بايد گفت كه تنبيه به معناي تنبيه بدني نيست بلكه ميتواند شرايطي را مثل محروم كردن كودك از برخي از خواستهها به مدت كوتاه در برگيرد. نبايد تنبيه موجب گسستن پيوند عاطفي بين كودك و والدين شود و كودك تصور كند كه پدر و مادر، او را دوست ندارند.
وي تصريح ميكند: محروم كردن كودك بايد همراه با توضيح موقعيت باشد و كودك بداند كه به چه دليل از يك خواسته محروم شده است و بداند كه اين حالت زودگذر بوده و هنوز يك شخصيت دوست داشتني در خانواده محسوب ميشود. به گفته وي، خط قرمز در تنبيه، همان تنبيه بدني و عاطفي است كه ميتواند روح و روان كودك را آزرده كند و كودك احساس كند كه تحقير و تهديد شده است. خط قرمزها نشان ميدهد كه بسياري از رفتارهاي والدين در مقوله كودكآزاري تعريف ميشود.
وي بيان ميدارد كه گاهي والدين حق خود دانسته و فكر ميكنند ميتوانند درباره كودكشان هر تصميمي بگيرند. اين تفكر بسيار خطرناك است. از طرفي برخي از والدين از ثبات رواني برخوردار نبوده و تا مرز فرزندكشي پيش ميروند. به طور كلي آن چيزي كه خطر را ترسيم ميكند، چند فاكتور است كه بايد به آنها توجه داشت.
وي خاطرنشان ميكند: يكي از اين فاكتورها، عواملي است كه مربوط به خودآزارگري است. يعني پدر و مادري كه آزارگر هستند، اگر از بيماري رواني رنج ميبرند، ميزان خطر را افزايش ميدهند. خانوادهاي كه فقر را تجربه ميكند، عوامل بسترساز كودكآزاري از نوع اجتماعي و اقتصادي را فراهم ميكند. بنابراين هرچه ريز فاكتورها بالاتر باشد، ميزان خطر و احتمال كودكآزاري بالا ميرود. وقتي كودك در اين موقعيت قرار ميگيرد، بايد به وضعيت امنتري برسد و حمايت شود.
به اعتقاد وي، مسأله مهمي كه وجود دارد، اين است كه چگونه ميتوان در مقوله كودكآزاري مداخله كرد بويژه مداخله پيشگيرانه.
وي در پاسخ به اين كه آيا آمار دقيقي از كودكآزاري وجود دارد يا نه، ميگويد: به طور قطع آمار در اين زمينه وجود دارد اما سازمان يافته نيست. كودكآزاري جسمي و عاطفي بيشترين آمار را به خود اختصاص داده و كودكآزاري جنسي كمتر گزارش شده است. مراقبتهای مشارکتی رئيس گروه مراقبت از كودكان و نوجوانان به نحوه حمايت از كودكان در جوامع صنعتي غربي اشاره ميكند و ميافزايد: در كشورهاي صنعتي غربي برخي از قوانين وجود دارد كه به طور فعالانه به برخي از سازمانها اجازه ميدهد كه مداخلاتي براي امنيت كودكان داشته باشند به طوري كه در ابتدا كودك را از خانواده جدا نميكنند بلكه خدماتي را ارائه ميدهند كه شرايط موجود را بازسازي كند. اگرموفق به رفع مشكلات نشوند، ميتوان كودك را با اقدامات متمركز از خانواده جدا كرد به گونهاي كه كودك به مراكز شبانهروزي هم منتقل نشود.
وي در ادامه ميگويد: خانوادههاي داوطلبي در اين جوامع وجود دارند كه از نگهداري اين كودكان استقبال ميكنند. چون در اين زمينه فرهنگسازي و اطلاعرساني شده است و خانوادههاي داوطلب آموزش ديدهاند به همين دليل انواع و شيوههاي مختلف از مراقبت وجود دارد.
وي تصريح ميكند: در جوامع غربي مراقبتها به شكل مشاركتي است به طور مثال اگر مادري معتاد باشد و تحت درمان قرار گرفته باشد، همراه كودك خود در كنار يك خانواده آموزش ديده براي مدت كوتاهي زندگي ميكند و آموزش ميبيند. اين روش در كشور ما وجود ندارد و شايد بستر آن هم به راحتي فراهم نشود.
به گفته وي، در ايران از پتانسيلهاي مردمي كمتر استفاده ميشود و اين امر به اين دليل نيست كه مردم ما داوطلب نيستند بلكه شايد خوب آموزش داده نشدهاند و فرهنگسازي يا برنامهها و طرحهايي از سوي سازمانهاي حمايتي تدوين نشده است. شايد يكي از دلايلي كه شيرخوارگاهها و مراكز ما از كودكان بيسرپرست و بدسرپرست پر است، نبودن بستر و برنامه لازم براي حمايت از آنها باشد.
تأکید بر توانمند سازی کودکان
حميدرضا الوند، مديركل امور كودكان و نوجوانان نيز در اين باره ميگويد: فوت سرپرست، عدم صلاحيت سرپرست، طلاق و جدايي والدين يا عدم توانايي نگهداري آنها از جمله دلايلي است كه كودكان را به عنوان كودكان بيسرپرست يا بدسرپرست معرفي ميكند. وي ميافزايد: اين كودكان فينفسه مشكلات رفتاري و اجتماعي خاص ندارند و معلول شرايط خانوادگي و اجتماعي هستند. پديده بيسرپرستي در فرهنگ ديني و ملي ما مذموم بوده و بر مراقبت آنها تأكيد شده است.
به گفته وي، همواره به توانمندسازي اين كودكان در عرصههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي تأكيد ميشود تا بتوانند هويت مطلوبي را كسب كنند. چون گسترش و افزايش پديده بيسرپرستي كه معلول عوامل مختلف اجتماعي است، ميتواند به نحوي نشانه تضعيف بنيان خانواده يا عدم مسئوليتپذيري خانواده نسبت به كودكان بيولوژيك خود باشد.
الوند تصريح ميكند: تأكيدات بسيار در فرهنگ ملي و مباني ديني ما براي حمايت از كودكان بدسرپرست و بيسرپرست، موجب شده است كه حمايتهاي خانوادگي مثل سرپرستي دائم يا موقت آنها از سوي خانوادههاي واجد شرايط در قالب فرزندخواندگي و امين موقت ريشهاي و عميق شود. از اين رو براي هر كودك واجد شرايط فرزندخواندگي به طور متوسط 5/7 زوج در كشور وجود دارد و هر ساله حدود هزار كودك به فرزندخواندگي سپرده ميشود.
وي در ادامه ميگويد: با همين مضمون فرهنگي حدود 60 درصد كودكان تحت قيموميت افراد واجد شرايط در خانواده به عنوان امين موقت قرار دارند. همچنين اداره و مديريت بيش از 75 درصد مراكز موجود از سوي بخش غيردولتي و هيأت امنايي از مجموع 524 مركز قرار دارند كه بيانگر حمايتهاي اقتصادي و اجتماعي بالايي است.
مديركل امور كودكان و نوجوانان به آمار كودكان بيسرپرست و بدسرپرست اشاره ميكند و ميافزايد: از مجموع كودكان و نوجوانان تحت مراقبت سازمان، 87 درصد آنان بدسرپرست و 13 درصد بيسرپرست هستند. وي خاطرنشان ميكند: متغيرهاي اجتماعي بسياري در پديده بيسرپرستي دخالت دارد كه ميتوان از عوامل اقتصادي، بيكاري، اعتياد و پايين بودن سطح آگاهي و دانش خانوادهها و عدم برخورداري از مهارتهاي زندگي نام برد كه هر كدام خود معلول عوامل بسيار ديگري است.